درس تفکر و سبک زندگی

وبلاگ رسمی درس تفکر و سبک زندگی دبیرستان نمونه شهدای هسته ای لردگان

درس تفکر و سبک زندگی

وبلاگ رسمی درس تفکر و سبک زندگی دبیرستان نمونه شهدای هسته ای لردگان

۱۹ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۰۰

تفکر و تعقل و توهم

آیا تا به حال فکری کردید که به جایی برسید که ندانید چگونه به آنجا رسیدید؟

تفکر با تخیل و توهم چه تفاوتی دارد؟ چه شباهتی با هم دارند؟ کدام یک بهتر است؟ کدام انسان را سوق به پیشرفت می دهد؟در ادامه به بحث هر سه می پردازیم.

فکر منطقی ، توهم و تخیل هر سه از کارکردهای ذهنی هستند . عدم شناخت هر سه عبارت و تفکیک هر کدام ، این احتمال را بسیار قوت می بخشد که در این اندیشه هستیم که به تفکر مشغولیم ولی در واقع به تخیل می پردازیم و یا به توهم گرفتار شده ایم .

باور ذهنی هم که از این سه عمل ذهن حاصل خواهد شد نیز دارای همان صفات خواهد بود .

آن هنگام که قصد شناخت و تفکیک هر کدام از این سه ورزه ذهنی را داریم خود به ارزیابی دست زده ایم ، پس باید گفت که راه مشخص شدن این که ما مشغول کدامیک از این سه عمل هستیم و همچنین راه مشخص کردن جنس یک باور ذهنی از طریق ارزیابی و سنجش خواهد بود.

اما آن چه که این سه عملکرد ذهن را از هم تفکیک می کند چیست؟

مراد از توهم فعل یا حالت کسی است که ، به حکم انگیزشی نا آگاهانه ، و برای اجتناب از رویارویی با واقعیت های دردانگیز و یا نامطبوع ، به آن چه خوش دارد واقعیت داشته باشد یا خوش دارد واقعیت پیدا کند نسبت واقعیت می دهد ، و سپس ، برای آن چه می خواهد باور داشته باشد توجیهاتی دست و پا میکند . نیز می توان گفت که مقصود از "توهم" عقیده یا انتظاری است که مبتنی بر آمال و آرزوهاست ، نه بر چیزی که آدمی برای واقعی انگاشتن اش دلیل دارد .

اما مقصود از "تخیل" فعل یا فرآیندی است که آدمی در آن آگاهانه چیزی را تصور می کند که ، قبلا هرگز در عالم واقع ، آن را کاملا ادراک و احساس نکرده است .

تفکر به معنای خاص و منطقی آن در منطق قدیم چنین مورد تعریف قرار گرفته است : مرتب ساختن امور معلوم برای رسیدن به کشف مجهول . به عبارت ساده تر تفکر یعنی تجزیه ، ترکیب ، نظم دهی و تحلیل اطلاعات و معلومات قبلی برای رسیدن به معلومات تازه . توضیح واژه معلوم نیز کمک بیشتری برای فهم دقیق تر جمله مورد فوق می کند . معلوم آن تصویری است که برای ما واضح و متمایز (قابل توضیح و تفکیک) باشد .

به کمک این توضیحات بسیار اندک ، مرز میان توهم و تخیل و تفکر منطقی تا حدی روشن شد . اگر فردی تصویری که در واقعیت وجود ندارد و یا خود با آن روبرو نشده ، فقط تصور کند قدرت تخیل خود را به کار گرفته . اما اگر این گونه بپندارد که وجود دارد به واقعیت پشت کرده و از آن دور شده است ، و این فرد دستخوش توهم شده است.

"تخیل" و "توهم"

 

 "تخیل" نجات بخش جامعه است و در برابر آن "توهم" دشمن آن است. در توهم انسان خود را مرکز عالم می داند و همه چیز را برای خود می خواهد.

  توهم آغاز همه دردها و بیچارگی ها است، آغاز همه تلخی ها و فلاکت هایی است که بر انسان عارض می شود. انسان متوهم کاری به حقیقت و واقعیت ندارد او آنچه را که می اندیشد، می خواهد و کاری به خواسته دیگران ندارد. انسان متوهم خود را به واقعیت تحمیل می کند و هرگز تن به حقیقت نمی دهد.

 تخیل نقطه مقابل توهم است، در تخیل انسان سعی می کند جای انسان دیگری قرار گیرد و این قاعده زرین فلسفه اخلاق است که آدمی طبق فرمایش امام علی (ع) هر آنچه برای خود می پسندد برای دیگران هم بپسندد.

 اگر قدرت تخیل نباشد امکان احساس درد مردم وجود نخواهد داشت، تمام مسائل ما به زمانی برمی گردد که نمی دانیم با کلام و عمل خود با مردم چه می کنیم و چه به روزگار آنها می آوریم. اگر بتوانیم خود را جای مردم بگذاریم آنگاه می فهمیم که سوختن چه مفهومی دارد.

اگر تخیل در وجود انسان نباشد اساسا نمی تواند درکی از هم نوع خود داشته باشد. اگر واقعا می دانستیم با رفتارمان چه بلایی سر دیگران می آوریم هرگز بی محابا دست به رفتارهای مختلف نمی زدیم.

کسانی که از توانایی تصور روزگار انسان های دیگر عاجز هستند و قدرت تخیل ندارند انسان هایی فردمحور هستند و در درون خود گم شده اند.

وقتی کارگردانی درد یک فرد فقیر و یا درد انسانی طرد شده از جامعه را تصویر می کشد به دیگران کمک می کند تا وقتی در سطح جامعه چنین افرادی را می بیینند با آنها همدردی کنند. وقتی کسی در رمان بلندی با قهرمان داستان مدتی زندگی می کند می تواند درد او را بفهمد.

اگر هنر نبود ما برای رسیدن به تخیلی که لازمه رشد جامعه است، مشکل داشتیم. شاید یکی از دلایلی که دنیای امروز چندان با فجایع آنچنانی روزگار پیشین مواجه نمی شود، توانایی تخیل بالای انسان هاست که به دست توانمند هنرمندها به تصویر کشیده می شود.

جایگاه هنر، شعر و ادبیات تنها یک جایگاه تفننی نیست جایگاه مولد اخلاق است. بسیاری از فیلم ها و کارتون ها در انسانی شدن روابط انسان ها حتی با حیوانات، تاثیر بسزایی داشته اند.

 دشمن اصلی اخلاق و زیست اخلاقی در جامعه، توهم است. یعنی اینکه انسان خود را مدار خلقت بداند. وقتی جامعه ای دچار چنین توهماتی است یک فردی باید از یک جایی کاری شروع کند. دمیدن به آتش نفرت ها کار راحتی است باید کسی از گوشه ای برای زدودن کینه ها حرکتی بکند. البته کینه زدایی به معنی نادیده گرفتن حقایق نیست.

جایگاه هنر در ابعاد یک جامعه اخلاقی صرفا یک جایگاه شعاری نیست تعریفی واقعی، حقیقی و صحیح دارد لذا هر چه به آن پر و بال بدهیم جامعه یک گام به سمت سعادتمندی پیش خواهد رفت.

 

نظرات  (۱)

خیلی ممنون از مطلب مفیدتون....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی